دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
شب بود سیه فام در نظر من همه جا تاریک بود و لب تشنه من جویبار عشق در کوچه ما روان شد آنگاه که بوی خوش یار آمد بر مشام من دیده بگشادم و رخ یار بدید وصف حالم بماند که نیاید بر قلم من ز خود بی خود گشتم در این سحر گاه بوسه ای زنم بر آن گل گونه هایش من دست بگشادم و در آغوش کشیدمش لب جلو بردم و نفسش رسید به مشام من به نا گه ز خواب برخواستم و دیده بگشادم سوسکی بال دار بنشسته بود بر لبان من یا حق ******************** این شعر به درخواست HOMA با موضوع سوسک بود که امید وارم با تمام کراهتی که داشت مقبول باشد ********************* با تشکر از : علی (غروب کارون) دلبسته چشم به راه niniiiiiiiiiiiiii taranehhhhhhhhh koli_Roya موضوع مطلب : پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|